آشنایی با فرقههای انحرافی
فرقههاي انحرافي در دو قرن اخير برخي فرقههاي استعماري در کشورهاي اسلامي و به خصوص در ايران پيدا شدهاند که خود را دين معرفي ميکنند. اين فرقهها بعد از انقلاب به حالت نيمهتعطيل درآمدند و چندان فعال نبودند اما در دولت اصلاحطلبان، زمينه فعاليت مجدد آنها پيدا شد و امروزه برخي از آنها تهديدي براي […]

فرقههاي انحرافي
در دو قرن اخير برخي فرقههاي استعماري در کشورهاي اسلامي و به خصوص در ايران پيدا شدهاند که خود را دين معرفي ميکنند. اين فرقهها بعد از انقلاب به حالت نيمهتعطيل درآمدند و چندان فعال نبودند اما در دولت اصلاحطلبان، زمينه فعاليت مجدد آنها پيدا شد و امروزه برخي از آنها تهديدي براي جوانان مسلمان شدهاند. مهمترين اين فرقهها عبارتند از:
شيخيه
بنيانگذار اين فرقه، شخصى به نام شيخ احمد احسايى است كه در ماه رجب سال ۱۱۶۶ه.ق. در روستاى مطيرفى واقع در منطقه احساء در شرق عربستان به دنيا آمد و در ذيقعده سال ۱۲۴۱ ه.ق. در سن ۷۵ سالگي فوت كرد. عقايد و تعاليم وي نهتنها خود دستخوش تحولات زياد گرديد، بلکه باعث به وجود آمدن تحولات بسيارِ ديني و اجتماعي و حتي نظامي در کشور ايران شد و بذر بابيت و بهائيت را در اين کشور پاشيد. احسائي منکر معاد جسماني بود و به همين جهت مرام او مردود اعلام شد. وي معتقد به خدا، پيامبر، امام و «بابِ امام» است که آن را واسطه مخصوص بين امام و مردم ميداند و خود مدعي بود که همان واسطه است.
او معتقد بود همانطور که عالم ماده از ۴ عنصر آب، خاک، آتش و هوا تشکيل شده، عالم ماورالطبيعه نيز از چهار عنصر تشکيل شده است: الله، انبياء، ائمه و رکن رابع. او ميگويد چون خداوند قابل درک و توصيف نيست، در نتيجه خدا را نميتوان پرستش کرد. پس خداي تعالي کار خلق و رزق را به رکن دوم، يعني انبياء واگذاشته است و بعد از خاتم انبياء، نوبت به رکن ثالث يعني امامان ميرسد و بعد از رکن ثالث که ائمه هستند، نوبت به نواب و جانشيان خاص ميرسد که همان «رکن رابع» است. احمد احسائي خود را مصداق رکن رابع ميدانست.
پس از وي شاگرد و مريدش سيدکاظم رشتي جانشين او شد. وي نيز در سال ۱۲۵۹ ه.ق. درگذشت. بعد از سيدکاظم رشتي چهار نفر مدعي جانشيني وي بودند. حاج کريمخان کرماني، ميرزا شفيع تبريزي، ميرزا طاهر حکاک اصفهاني و ميرزا عليمحمد شيرازي معروف به سيدباب. در بين اين افراد، حاجکريم کرماني شانس بيشتري داشت و موفق به جذب گروهي در کرمان شد. پيروان شيخيه امروزه نيز در کرمان فعاليت کمي دارند.
بابيه
بنيانگذار اين فرقه انحرافي سيد علىمحمد شيرازي است که سال ۱۲۳۵ قمري در شيراز به دنيا آمد. وي شيفته سيدکاظم رشتي و تحت تأثير عقايد او بود. وي در سال ۱۲۶۰ قمري (در زمان محمد شاه قاجار) در سن ۲۵ سالگي ادعاي نيابت خاص امام زمان را کرد و چون خود را «باب» امام زمان(عج) ميدانست لذا فرقهاش به «بابيه» شهرت يافت.
وي در شيراز دستگير شد و به ظاهر توبه نمود ولي در سال ۱۲۶۱ه.ق. به اصفهان رفت و با کمک منوچهرخان معتمدالدوله گرجي حاکم آنجا ، به ترويج مرام خود پرداخت. در سال ۱۲۶۳ ه.ق. دستگير و به تهران فرستاده شد و از آنجا به آذربايجان و باکو منتقل شد. وي نهايتاً در سال ۱۲۶۶ ه.ق. در سن ۳۱ سالگي همراه يکي از شاگردانش به نام محمدعلي زنوزي در تبريز به دستور اميرکبير اعدام شد.
ازليه
مؤسس اين فرقه ميرزا يحيي است. وي اهل نور مازندران و به «صبح ازل» معروف است و لذا فرقه او را «ازليه» ميگويند. او مرد شماره دو بابيه بود و با حسينعلي بهاء برادر است. ميرزا عليمحمد باب، ميرزا يحيي را به عنوان جانشين خود معرفي کرد. البته قرةالعين نيز در اين زمينه تلاش فراواني کرد.
طرفداران ميرزا يحيي قصد ترور ناصرالدين شاه را داشتند که دستگير شدند ولي ميرزا يحيي خود به بغداد گريخت. در ميان دستگيرشدگان حسينعلي بها نيز بود ولي با پافشاري سفارت روس از اعدام نجات يافت و پس از چهار ماه، در سال ۱۲۶۹ از زندان آزاد شد و او نيز به بغداد رفت. بابيها تا سال ۱۲۸۰ قمري در بغداد بودند ولي با درخواست دولت ايران از عثماني، آنان از بغداد به اسلامبول يا همان استانبول ترکيه تبعيد شدند.
در ترکيه حسينعلي بها نيز ادعاي جانشيني عليمحمد باب را کرد و خود را رئيس فرقه بابيه اعلام نمود و همين، سبب اختلاف بين دو برادر شد. حکومت عثماني نيز آنان را به «ادرنه» تبعيد کرد. آنان از ۱۲۸۱ تا ۱۲۸۵ قمري در ادرنه بودند. در اينجا بود که انشعابي در بابيه به وجود آمد و آنان به دو فرقه «ازليه» و «بهائيه» منشعب شدند. حکومت عثماني ميرزا يحيي صبح ازل را با ۳۰ نفر از پيروانش به قبرس تبعيد کرد. پيروان او امروزه عدهي کمي هستند و به «ازليه» يا «بيانيه» مشهورند.
قرةالعين
يکي از کسانيکه در گسترش اين فرقههاي انحرافي نقش داشته، زرينتاج برغاني قزويني، معروف به قرةالعين يا طاهره، دختر حاجي ملا محمدصالح برغاني قزويني است.
زرينتاج برغاني قزويني در سال ۱۲۳۰، ۱۲۳۱ يا ۱۲۳۳ قمري(حدود ۱۱۹۵ هجري شمسي) در قزوين به دنيا آمد. او مقدمات علوم را به همراه خواهرش مرضيه نزد پدرش آموخت. بعد به تحصيل فقه، اصول، کلام و ادبيات عرب پرداخت. سپس آثار شيخ احسايي و سيد رشتي را مطالعه کرد. عقايد سيد رشتي بر روي او تأثير بسياري گذاشت. تا آنجا که تصميم گرفت به کربلا برود و سيد را ملاقات کند. دو پسر و يک دختر خود را به شوهرش که پسر عمويش هم بود، سپرد و به کربلا رفت اما چون به آنجا رسيد، سيد درگذشته بود. در آن هنگام قرةالعين ۲۹ سال داشت. سپس از آنجا به بغداد رفت و بعد از آن، در سال ۱۲۲۵ شمسي به دستور سلطان عثماني، به ايران بازگشت و به قزوين رفت. يکسالي در آنجا بود که پدرش و پدر شوهرش به دست پيروان باب کشته شدند و او مجبور شد به تهران برود. بعد از آن، به همراه عدهاي از يارانش به دشت «بدشت» در هفت کيلومتري شاهرود رفت و در انجمني که در آنجا بر پا شده بود، بيحجاب در برابر حضار نمودار شد و به سخنراني پرداخت و غوغايي به پا کرد. او اعلام کرد شريعت اسلام منسوخ شده و در شريعت جديد حجاب لازم نيست.
او اولين زني است که در تاريخ ايران بعد از اسلام کشف حجاب کرد. گفته شده که او طبع شعر نيز داشته است و لذا در سالهاي اخير، ديواني منسوب به او منتشر شده است. در اشعار منسوب به او شعري عاشقانه وجود دارد که گويا آن را نسبت به رئيس بابيه سروده است اما گاهي مداحان بدون توجه که اين اشعار سروده کيست و در مورد چه کسي آن را سروده است، در مجالس مربوط به امام زمان(عج) از آن استفاده ميکنند. البته برخي در انتساب شعر به او تشکيک کردهاند. شعر منسوب به او چنين است:
گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره روبهرو/ شرح دهم غم ترا نکته به نکته مو به مو
از پي ديدن رخت، همچوصبا فتادهام / کوچه به کوچه، در به در، خانه به خانه، کو به کو
دور دهان تنگ تو، عارض عنبرين خطت/ غنچهبهغنچه، گلبهگل، لاله به لاله، بو به بو
ميرود از فراقتو، خون دل از دو ديدهام/ دجلهبهدجله، يمبهيم، چشمهبهچشمه، جوبهجو
مهر ترا دل حزين، بافته بر قماش جان / رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
در دلخويش «طاهره»گشت ونجست جز ترا/ صفحهبهصفحه، لابهلا، پردهبهپرده، توبهتو
در زمان حاضر در فضاي مجازي قرةالعين مورد تعظيم فراوان است و با القاب عجيبي از او ياد ميشود، همچنان که فمينيستهاي ايراني از او به عنوان يک فمينيست ميشناسند.
بهائيت
بنيانگذار اين فرقه، ميرزا حسينعلي نوري، ملقب به بهاءالله است و لذا مذهب او را «بهائيت» و پيروان او را «بهائي» ميگويند. ميرزا حسينعلي که اصالتاً اهل مازندران است، در ۱۲۳۳در تهران به دنيا آمد. در سال ۱۲۸۹ ادعاي «من يظهره الله» کرد؛ يعني کسي که خدا او را ظاهر خواهد کرد. حکومت عثماني ۷۰ نفر از بهائيان را به «عکا» در فلسطين تبعيد کرد که ميرزا حسينعلي هم از آنان بود. وي در سال ۱۳۰۸ قمري در سن ۷۵ سالگي در عکا واقع در فلسطين اشغالي درگذشت و قبرش قبله بهائيان شد.
ميرزا حسينعلي سه زن داشت که از دو نفر آنان، صاحب دو پسر به نامهاي «عباس افندي» مشهور به «عبدالبهاء» و «محمدعلي افندي» شد. ميرزا حسينعلي سفارش کرد که بعد از او دو فرزندش، به ترتيب عباس افندي، به لقب «غُصن اعظم» و سپس محمدعلي، به لقب «غُصن اکبر» جانشين او باشند. ولي پس از مرگ وي، عباس افندي به مخالفت با برادر برخاست و برخلاف وصيت پدرش، شوقي افندي را که نوه دختري خودش بود، به جانشيني خويش برگزيد. پيروان عباس افندي به نام «ثابتين» و پيروان محمدعلي به نام «ناقضين» معروف شدند.
حکومت پهلوي زمينه رشد بهائيت را در ايران فراهم نمود، به خصوص در دوره پهلوي دوم که ۱۳ سال هويدا نخستوزير ايران بود، زمينه رشد بهائيت و به قدرت رسيدن آنان را کاملاً آماده نمود.
به گفته برخي محققان:
اگر روزي در تحقيق مستقلي، بهائيان دربار پهلوي، احصاء گردند، معلوم ميشود که در دوران اين پدر و پسر، ايران تا چه حد در تيول اين فرقه استعماري بود که پس از گذشت حدود ۷۶ سال از شروع پروژه در سال ۱۸۴۴ ميلادي، به بهرهوري رسيده بود. اين حضور که هر روز گستردهتر و پر رنگتر ميشد، در زمان نخستوزيري اميرعباس هويدا به اوج خود رسيد. وي پسر حبيبالله عينالملک و مادرش بانو سرداري، دختر اديبالسلطنه و نتيجه عزتالدوله (خواهر ناصرالدين شاه) از صلب يحييخان مشيرالدوله بود.
در زمان نخستوزيري هويدا پروژه بهائيت، تقريباً به طور کامل تحويل آمريکاييها شده بود. کابينه اميرعباس هويدا، بهائيان مشهور ديگري نيز در رأس وزارتخانههاي مهم داشت که از آن جمله، ميتوان موارد زير را ذکر کرد: غلام عباس آرام وزارت امور خارجه، اسدالله صنيعي وزارت جنگ، منصور روحاني وزارت آب و برق، اسماعيل رياحي وزارت کشاورزي، هوشنگ نهاوندي وزارت مسکن، عطاءالله خسرواني وزارت کار، حسن پاکروان سازمان اطلاعات و امنيت کشور.
اميرعباس هويدا سه ماه بعد از تصدي پست نخستوزيري، سه بهايي مشهور ديگر را نيز به اين جمع افزود كه عبارتند از: منوچهر شاهقلي، به عنوان وزير بهداري، دكتر فرهنگ به عنوان معاون نخستوزير و فرخرو پارساي به عنوان معاونت پارلماني وزارت آموزش و پرورش که پس از چندي در رأس آن وزارتخانه قرار گرفت.[۱]
بهائيان معتقدند دوران دين اسلام به پايان آمده و شريعت آن نسخ شده و لذا دين جديدي را اعلام کردند. آنان همچنين به جواز ارتباط جنسي با محارم اعتقاد دارند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، عدهاي از بهائيان به خارج از کشور رفتند و عدهاي نيز که در ايران بودند، جرأت فعاليت نداشتند اما دولت اصلاحات زمينه فعاليت دوباره آنان را فراهم کرد. اين بود که مجدداً به صحنه فرهنگي ايران برگشتند و تحت حمايت سازمانهاي جاسوسي غربي ـ صهيونيستي به تبليغ عليه اسلام مشغولند. در برخي شهرهاي ايران، مانند شيراز، سميرم، کرج، سمنان و… فعاليت بيشتري دارند. از عجايب روزگار اين است که چند سال پيش، در شيراز، بين آنان و وهابيان پيوندي به وجود آمده بود و در برخي زمينهها همکاري مشترک داشتند.
برگرفته از کتاب جریانشناسی احزاب و گروههای زاویهدار در ایران به قلم: مصطفی اسکندری
[۱].ابراهيم ذوالفقاري، «اولين زن کابينه»، فصلنامه مطالعات تاريخي، شماره ۱۷، ص۲۴۱٫