بررسی روند رسیدن به موج تمدن خواهی در جهان اسلام
برای رسیدن به تمدن اسلامی، نهضتهای اسلامي پس از اينکه «خدا محوري» را در مقابل «انسان محوري» نظام سکولار غرب مطرح کردند و در صحنه سياسي و اجتماعي نيز با ارائه نظرياتي مانند ولايت فقيه و مردم سالاري ديني، نظام ليبراليستي را به چالش کشيدند، باید با استقرار تمدن اسلامي اين مباني را حفظ کنند و انسجام بخشند.

مقدمه:
در بخش قبلی این یادداشت موج اول نهضتهای فکری معرفتی جهان اسلام با عنوان «دعوت» بیان شد. این مرحله بيشتر جنبه فرهنگي، معرفتي و شناختي داشت و در مورد نخبگان جهان اسلام روي داد. الگوگیری از غرب، ملیگرایی و بازگشت به اصول اسلامی سه رویکرد کلانی بود که نخبگان جهان اسلام در پیش گرفتند. اسلامگرایانی که خواستار بازگشت به اصول اسلامی بودند نیز علی رغم تنوعشان به دو گروه سنتگرایان و تمدنگرایان تقسیم شدند.
محسن محمدی[۱]
موج دوم: نهضتسازي و جنبش
تفکرات گرايش تمدنگرا، مسلمانان را وارد مرحله جديدي از نهضت اسلامي کرد که دين را مبناي مبارزه و اصلاح سياسي و اجتماعي قرار ميداد. البته نگرشهاي تجددگرا و مليگرا نيز نهضتهايي را پايهريزي کردند ولي نتوانستند در مسير مبارزه با استعمار و استبداد موفقيت زيادي کسب کنند و مردم را با خود همراه سازند. به اين ترتيب با تقويت جنبههاي مردمي، نهضتهاي مبارزاتي مسلمانان براي تحقق چشمانداز جامعه اسلامي وارد مرحله جديد شد.[۲] اين نهضتها در تمام جوامع اسلامي ايجاد شدند و به طبقه خاصي از اجتماع اختصاص نداشتند و سازماندهي و تشکيلات جايگزين حرکتهاي فردي شدند.[۳]
از دهه ۱۹۶۰م شکلگيري گروههاي اسلامگرا در کشورهاي اسلامي آغاز ميشود که از اواخر دهه ۱۹۸۰م برکميت و کيفيت آنها افزوده ميشود بهطوري که نهضتهای اسلامي در شرايط کنوني تا حد زيادي حاصل فعاليت اين گروهها در پنجاه سال اخير است.[۴]
اخوان المسلمين مصر را ميتوان نقطه عطفي در جريان نهضتهاي اسلامي دانست[۵] حسن البنّا، بنيانگزار اخوان المسلمين درباره اصلاحگران اسلامي چنين نظر ميدهد.
«اسدآبادي فقط يک فرياد هشدار براي مشکلات است و شيخ محمد عبده فقط يک معلم و فيلسوف و رشيدرضا فقط يک تاريخ نويس و وقايع نگار است، درحاليکه اخوان المسلمين، به معناي جهاد، تلاش و کار است و فقط يک پيام نيست.[۶]
از باورهاي اساسي اخوان المسلمين قدرت تفوق ناپذير اسلام براي حل مسائل اجتماعي و سياسي مسلمانان است.[۷]
سيد قطب از نمايندگان برجسته فکري اخوان المسلمين است. از نظر او تنها حاکميت قانوني و مشروع، حاکميت خداوند است.
سيد قطب از نمايندگان برجسته فکري اخوان المسلمين است. از نظر او تنها حاکميت قانوني و مشروع، حاکميت خداوند است.[۸] سيد قطب با طرح ثنويت «جامعه اسلامي» و «جامعه جاهلي»، راه رسيدن به جامعه اسلامي را عمل انقلابي ميداند نه انديشههاي انتزاعي.[۹]
سيد قطب با تعريف مجدد واژههاي توسعه و توسعه نيافتگي، بهرهمندي از اخلاقيات را معيارهایي براي پيشرفت و توسعه ميداند.[۱۰] از اينجا تفاوت اساسي او با پيشگامان اسلامگرايي که برتري و پيشرفت تمدن اروپايي را پذيرفته بودند، نمايان ميشود. به اين ترتيب ميتوان گرايش تمدنگرايي را به گفته بابي سعيد، مرکززدايي از غرب دانست که براساس آن ذهنيت تدافعي و پوزشطلبانه که در نخستين گرايشهاي نهضتهای اسلامي شکل گرفته بود، فرو ميپاشد و روايتي از مدرنيته شکل ميگيرد که به غربمحوري ختم نميشود.[۱۱]
هر چند سيد قطب آثار متعددي در ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام نوشت و به همين دليل اعدام شد[۱۲]، ولي امام خميني بزرگترين شخصيت اسلامي است که ضمن تبيين ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام، بهعنوان يک رهبر ديني، زعامت سياسي را نيز در دست گرفت و نهضت اسلامي مردم ايران را به پيروزي رساند و اين بزرگترين توفيقي بود که در ساير کشورها اتفاق نيفتاد. بنابراين شاخصترين شخصيت در اين مرحله نهضتهای اسلامي امام خميني است. امام خميني سياست را با ديانت در هم آميخت و به فقه و عرفان ذيل سياسي اجتماعي پرداخت. ايشان علاوه بر ترسيم اين مباني و نظام فکري[۱۳]، بر جهات بين المللي نهضت نيز تأکيد داشت و با صدور ارزشها و مدل انقلاب جهان اسلام را تحت تأثير نهضت اسلامي خود قرار داد. به اين ترتيب امام خميني علاوه بر اينکه براي همه گروههاي چپگرا، مليون، اهل سنت، و توده مردم قابل قبول بود، به الگوي مبارزاتي و شخصيتي بين المللي تبديل شد.[۱۴]
اکنون اسلام سياسي در جهان اسلام حضوري پررنگ دارد که هر رژيمي را در برابر چالش اسلامگرايي آسيبپذير مينمايد. به روشني پيداست که يک انقلاب فرهنگي در اين کشورها رخ داده است، جايي که تأثير اسلامگرايي از محدوده حيات مذهبي فراتر ميرود تا بر جهتگيري رواني، روابط اجتماعي، امور اقتصادي و خود فرايند سياسي نفوذ کند. در حقيقت اسلامگرايان در تعيين چارچوب گفتمان سياسي موفق شدهاند و حتي برنامههاي ملي را تعيين کرده و با شعارهاي خود رسانههاي گروهي را تحت تأثير قرار دادهاند. و ايدئولوژيهاي غير مذهبي مانند ناسيوناليسم عرب، سوسياليسم و ليبراليسم دموکراتيک را از صحنه حذف کردهاند.[۱۵]
موج سوم: تشکيل حکومت (نظامسازي سياسي)
نهضتهاي اسلام گرايانه پس از پيروزي بايد نظامي سياسي براي اداره و حکومت بر جامعه طراحي و اجرا نمايند. بر اين اساس مسلمانان بايد در مقابل نظام ليبرال دموکراسي يک نظام سياسي براساس اصول و تعاليم ديني بنيان نهند.[۱۶]
تنها راه نجات مسلمانان از استعمار و استبداد و راه تحقق احکام همه جانبه اسلامي برپايي دولت توانمند ديني* است نه دين دولتي
به عبارت ديگر جنبشهاي اسلامي براي تداوم مسير خود و بقاء در صحنه مبارزات سياسي و اجتماعي بايد در اداره جامعه وارد شوند و در امور حکومتي مشارکت کنند. اين مسئله با توجه به فضاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي کشورهاي اسلامي از تشکيل احزاب و شرکت در انتخابات و اختصاص برخي از کرسيهاي پارلماني تا تشکيل حکومت تمام عيار اسلامي متفاوت است.[۱۷] به اين ترتيب ميتوان گفت تنها راه نجات مسلمانان از استعمار و استبداد و راه تحقق احکام همه جانبه اسلامي برپايي دولت توانمند ديني* است نه دين دولتي.[۱۸] بهترين نمونه اين مرحله از نهضتهای اسلامی، جمهوري اسلامي ايران است که با سرنگوني حکومت شاهنشاهي، حکومتي ديني و اسلامي را مستقر کرده است. جالب اينکه ايران با وجود اينکه مرحله نهضت و جهاد را ديرتر يا ضعيفتر آغاز کرد ولي مرحله ايجاد حکومت را به سرعت و قدرت به انجام رساند.
قبل از اين انديشمندان جهان اسلام مباني نظري تشکيل حکومت اسلامي را تبيين نموده بودند.
در جهان تسنن دعوت به بازگرداندن عنصر خِلافت بهعنوان محور تشکيل حکومت اسلامي، توسط انديشمندان گوناگوني مطرح گرديد؛ رشيدرضا، از پايهگذاران تفکر سَلفي، موضوع خلافت را به صورت جدي مطرح کرد. در اين زمينه، پيشنهاد عملي وي تشکيل حکومت فراگير اسلامي به مرکزيت موصل و بيعت با «امام هادي»، امام زيدي يمن در عصر رشيدرضا، به عنوان خليفة مسلمين بود.
در حوزة تشيع، آيت الله نائيني انديشة تشکيل حکومت اسلامي در عصر جديد را در کتابي با نام تنبيه الامة و تنزيه الملّة مطرح کرد و امام خميني با طرح موضوع ولايت فقيه شکل امروزين نظرية حکومت اسلامي را مطرح نمود.
علاوه بر اين کوششهاي نظري، تلاشهاي عملي نيز براي تشکيل حکومت اسلامي انجام شد. در شمال نيجريه، عثمان دان فُوديو، در آغاز سدة نوزدهم ميلادي، يک حکومت اسلامي تأسيس کرد که نزديک به يک سده تداوم داشت. در حوزة تسنن، اقدامهاي موفق و نيمه موفق ديگري نيز صورت گرفت. در سودان حسن الترابي، از گروه اخوان المسلمين، به عنوان نظريهپرداز تشکيل حکومت اسلامي، به کمک حسن عمر البشير حکومت غير ديني جعفر نُميري را سرنگون کرد و در آن کشور حکومت اسلامي با داعية «اجراي شريعت» تشکيل داد. در ترکيه، نجمالدين اربکان، حزب رستگاري ملي (رفاه) را، با انديشة اعلام نشدة (از ترس ژنرالهاي ارتش) حکومت اسلامي، تأسيس کرد که با کوشش بسيار و تغيير مکرر شيوه، سرانجام حکومتي ائتلافي با تانسو چيللر تشکيل داد که از بارزترين نمادهاي آن بازگرداندن حجاب بانوان، تشکيل نماز جماعت در ادارات و توسعة مدارس امام خطيب بود. اين راه را حزب فضيلت اسلامي به رهبري رجب طيب اردوغان تا آنجا ادامه داد که سرانجام اسلامگرايان ترکيه هر دو پست نخستوزيري و رياست جمهوري را با اتکا به آراي مردم به دست گرفتند.
در الجزاير جبهة نجات اسلامي به رهبري عباس مدني، براي تأسيس حکومت اسلامي شکل گرفت و به سرعت گسترش يافت، بهگونهاي که در انتخابات شهرداريها در همة شهرهاي الجزاير، اکثريت آراي مردم را به دست آورد. در حوزة تشيع، آيت الله سيد عبدالحسين لاري، در اوايل سدة بيستم ميلادي، حکومت اسلامي را بر مباني ولايت فقيه در جنوب ايران تشکيل داد.
شايد بتوان حکومت ميرزا کوچکخان جنگلي در چارچوب «حزب اتحاد اسلام» در گيلان را با تسامح، يکي از نمونههاي ناقص تأسيس حکومت اسلامي بهشمار آورد. اقدامي ناقص که در زمان ضياءالحق براي تصويب «لايحة شريعت» در مجلس به عمل آمد و تغيير نام پاکستان به جمهوري اسلامي پاکستان ميتواند بخشي از کوششهاي صورت گرفته براي تأسيس حکومت اسلامي بهشمار آيد.
افزون بر این موارد نمونههای دیگری را در جنبشهای اسلامی میتوان یافت که علیرغم تفاوتهای فراوان در مبانی سیاسی, فقهی و دینی در برپایی حکومت اسلامی مشترکند, مانند طالبان, داعش و یا زیدیه در یمن. در مجموع با دیدی بسیار کلان و کلی میتوان گفت امروز به لحاظ مفهومي، جنبشهاي اسلامي در سطح سياسي و فکري در آرزوي برپايي حکومت اسلامي «اشتراک اعتقادي يا ايدئولوژيک دارند».[۱۹]
الگوي تکامل يافته نهضتهای اسلامي در اسلام سياسي نهفته شده است به عبارت ديگر با عبور از مراحل نظري و تئوريک و ورود به عرصه عملي، به نوعي، اسلام سياسي متولد ميشود.
در اسلام سياسي، اسلام به ايدئولوژياي براي مقاومت، مقابله، مبارزه و انقلاب جهت تغيير و براندازي نظم موجود داخلي و بين المللي (استعماري ـ استکباري) و نيز طراحي، در انداختن، استقرار و برقراري نظمنوين مبتني بر اسلام براي ساختن جامعه و حکومتي اسلامي تبديل ميشود. در نتيجه اسلام سياسي مولود جامعه مدرن و متجدد و يا به عبارت ديگر، از نتايج راه يافتن تجدد در جوامع اسلامي است.[۲۰]
موج چهارم: تمدن اسلامي
سه موج قبلی زمینه موج چهارم را ایجاد کرد. در واقع تکامل عینی سه مرحله قبل در تمدن اسلامی بروز مییابد.
مرحله چهارم نهضتهای اسلامي و نتيجه تشکيل حکومت اسلامي و نظامسازي سياسي، ايجاد تمدن اسلامي است. حلقههاي زنجير نهضتهای اسلامي به يکديگر متصلند و براي تکميل و بقاي هر مرحله گريزي از اجراي مرحله بعد نيست. بر اين اساس چشمانداز نهضتهای اسلامي را تمدن اسلامي در نظر ميگيريم که براي حفظ حکومت و نظام سياسي بايد به افق و اعتلاي تمدني اسلام فکر کرد.[۲۱]
به عبارت ديگر غرب به عنوان يک تمدن در مقابل اسلام، قدرت تمدني خود را با استعمار جهان اسلام به رخ کشيد. نهضتهای اسلامي حساسيت و مقاومتي در اين رخکشي تمدني بود. بنابراين براي رسيدن به اين مرحله نهايي بايد مراحل قبل را به قدرت و دقت انجام دهد اين مراحل را ميتوان به ترتيب چنين ذکر کرد: نهضتهای اسلامي پس از اينکه «خدا محوري» را در مقابل «انسان محوري» نظام سکولار غرب مطرح کردند، در صحنه سياسي و اجتماعي نيز با ارائه نظرياتي مانند ولايت فقيه و مردم سالاري ديني، نظام ليبراليستي را به چالش کشيدند و در پايان بايد با استقرار تمدن اسلامي اين مباني را حفظ کنند و انسجام بخشند.
نتیجهگیری
فهم چيستي پديدههاي اجتماعي وابسته به عوامل متعددي است که مؤثرترين آنها را ميتوان بستر معرفتي اين شناخت يا به عبارتي فلسفه تاريخي دانست که با پيش فرضهاي هستي شناسانه، درکي کلانتر را از تحولات اجتماعي در بستر تاريخ بشري فرا روي انسان قرار ميدهد. به اين ترتيب پديدهها فرا رخدادي فهم ميشود و رويدادها پيوسته و در يک نظام کاوش ميشود.
بر این اساس و با توجه به نظريه فطري تکامل تاريخ که بر تقدير ديني تاريخي نظر دارد[۲۲]، نهضتهای اسلامي را ميتوان با ديد فلسفه تاريخ در ديدگاهي کلان بررسي کرد. براساس اين ديدگاه جنبشهاي اسلامي، در راستاي اهتزاز تمدن اسلامي و غلبه ايمان و اسلام بر کفر جهاني قابل تحليل است.[۲۳]
آنچه نهضتهای اسلامی را با پیوستاری سیاسی-اجتماعی در بستر تاریخ اسلامی در ارتباط با سایر تحولات جهان اسلام معنا میبخشد, گرایش تمدنگرایانه است که اسلام را در صدد برعهده گرفتن و تحقق ابعاد سیاسی و اجتماعی دین نشان میدهد.
نهضتهای اسلامی امروزه هرچند ابعاد اقتصادی و سیاسی نیز دارد ولی وجه بارز و اصلی آن که سایر ابعاد را نیز تحت تاثیر قرار داده است, هویت طلبی مسلمانان در راستای دستیابی به عزت تمدنی است؛ عزتی که در قرون قبلی مسلمانان با تمسک به تعالیم اسلامی و انسجام امت اسلامی از آن برخوردار بودند. از این رو نهضتی همه جانبه بر اساس تعالیم دینی را در دستور کار قرار دادهاند تا مجددا آن دوران را ایجاد کنند و همه این موارد در بستر و نگاه کلان تمدنخواهی اسلامی قابل تحلیل است. از این رو نهضتهای اسلامی در طول دو قرن اخیر هرچه جلوتر رفته بر جنبههای سیاسی-اجتماعی و تمدنی آن افزوده و از جنبه فردی آن کاسته شده است.
در شماره قبل خواندیم:
تبیین جریانهای مختلف فکری جهان اسلام برای برون رفت از افول تمدنی
از دعوت پیامبراکرم به اسلام در مکه تا بیداری اسلامی
————————————————————————-
[۱] . دانش آموخته حوزه علمیه قم، دکتری مطالعات انقلاب اسلامی.
[۲]. ر.ک: تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، صص ۱۹۱ ـ ۱۹۷٫
[۳]. ر.ک: موج سوم بيداري اسلامي، عبدالله گنجي ارجتکي، صص ۱۳۰ ـ ۱۳۶٫
[۴]. براي مطالعه بيشتر در مورد اين گروهها ر.ک: اسلام در انقلاب: جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب (بررسي پديده بنيادگرايي اسلامي)، صص ۴۲۵ ـ ۴۵۶٫
[۵]. ر.ک: انديشه سياسي در اسلام معاصر، حميد عنايت، ص ۱۵۸٫
[۶]. اخوان المسلمين، بهمن آقايي و خسرو صفوي، ص ۲۱، نشر رسام، تهران، ۱۳۶۵٫
[۷]. ر.ک: انديشه سياسي در اسلام معاصر، حميد عنايت، ص ۱۵۷٫
[۸]. ر.ک: معالم في الطريق، سيد قطب، صص ۶۰ و ۶۱ و ۱۱۶ و ۱۱۷، دارالشرق، بيروت، قاهره، ۱۹۸۰م.
[۹]. همان، صص ۶۰ و ۶۱٫
[۱۰]. ر.ک: «دور هيافت متفاوت در جريان بازگشت به اسلام در جهان عرب»، ل.م. سافي، ترجمه سيد احمد موثقي، ص ۲۷۴، فصلنامه علوم سياسي، ش ۱۲، زمستان ۱۳۷۹٫
[۱۱]. ر.ک: هراس بنيادين، اروپا مداري و ظهور اسلامگرايي، بابي سعيد، ترجمه غلامرضا جمشيديها و موسي عنبري، صص ۱۱۴ ـ ۱۴۸ و ۱۶۱، موسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، چاپ دوم، ۱۳۹۰٫
[۱۲]. زينب الغزالي، رئيس شاخه زنان اخوان المسلمين مصر ميگويد: «اگر خواستيد بدانيد چرا سيد قطب را به دار آويختند، کتاب المعالم في طريق را بخوانيد». «ر.ک: ايام من حياتي، زينب الغزالي، بيروت، قاهره، ۱۹۷۹).
[۱۳]. ر.ک:
[۱۴]. براي نمونه ر.ک: امام خميني و انتفاضه فلسطين، حميد پاشاپور يوالاري، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، ۱۳۸۱؛ انقلاب اسلامي و بازتاب جهاني آن، جان. ال. اسپوزيتو، ترجمه محسن مدير شانهچي، انتشارات باز، تهران، ۱۳۸۲؛ انقلاب اسلامي و جنبشهاي اسلامي معاصر، حمزه امرائي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، ۱۳۸۲؛ بازتاب جهاني و انقلاب اسلامي، منوچهر محمدي، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران، ۱۳۸۶٫
[۱۵]. ر.ک: اسلام در انقلاب: جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب (بررسي پديده بنيادگرايي اسلامي)، ص ۳۷۹٫
[۱۶]. ر.ک: تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، صص ۱۹۵ ـ ۲۰۰٫
[۱۷]. ر.ک: موج سوم بيداري اسلامي، عبدالله گنجي ارجنکي، صص ۱۹۱ ـ ۲۱۹٫
*. دين دولتي ناظر به جامعهاي است که مردم مسلمان هستند ولي حکومت ديني نيست (حکومت سکولار) ولي اگر دولت براساس ارزشهاي ديني تشکيل شود که تحقق احکام اسلام را در دستور کار خود قرار دهد آنگاه دولت ديني تشکيل ميشود.
[۱۸]. ر.ک: سکولاريسم اسلامي، نقدي بر ديدگاه روشنفکران مسلمان، منصور مير احمدي، فصل اول، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، قم، ۱۳۸۷٫
[۱۹]. ر.ک: آينده جنبشهاي اسلامي پس از ۱۱ سپتامبر، رفعت سيد احمد، عمرو الشوبکي، ترجمه ميثم شيرواني، صص ۲۱ ـ ۲۳، دانشگاه امام صادق۷، تهران، ۱۳۷۸، همچنين ر.ک: اسلام در انقلاب: جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب (بررسي پديده بنيادگرايي اسلامي)، هرايرد کمجيان، ترجمه حميد احمدي، صص ۱۱۲ و ۱۱۳٫
[۲۰]. بيداري اسلامي در نظر و عمل، به کوشش (ويراستار علمي) دکتر اصغر افتخاري، «بيداري اسلامي و مقاومت اسلامي در اراضي اشغالي (سال ۱۹۴۸)»، کسري صادقي زاده، صص ۳۴۰ و ۳۴۱٫
[۲۱]. ر.ک: تمدن برتر: نظريه تمدني بيداري اسلامي و طرح عالم ديني، موسي نجفي، صص ۱۹۲ ـ ۱۹۷٫
[۲۲]. براي نمونه ر.ک: قيام و انقلاب مهدي ازديدگاه فلسفه تاريخ، مرتضي مطهري، صص ۱۴ ـ ۶۸، صدرا، تهران، ۱۳۸۷٫
[۲۳]. براي مطالعه بيشتر ر.ک: مقالات برگزيده همايش نظريه بيداري اسلامي در انديشه سياسي حضرت آيت الله العظمي امام خميني و حضرت آيت الله العظمي خامنهاي، «پيکر بندي ديدگاههاي آيت الله خامنهاي درباره بيداري اسلامي بر پايه انکارههاي فلسفه تاريخ»، متين محجوب، صص ۱۱ ـ ۴۱٫