سکولار شدن حوزهها؛ آرزوی دیرینه دشمنان
دشمنان انقلاب به درستی دریافتهاند که برای تهی کردن نظام و انقلاب از داخل، باید به سراغ حوزههای علمیه رفت و حوزه علمیه به عنوان بزرگترین حامی انقلاب اسلامی و اصلیترین تغذیه کننده فکری و معرفتی نظام جمهوری اسلامی را به سمت سکولاری شدن رهنمون کرد.

مقدمه
اندیشه سکولاريسم[۱]، را باید یکی از مهمترین چالشهای فراروی دین به شمار آورد. گرچه به تعبیر آیت الله جوادی آملی در کتاب نسبت دین و دنیا: «دوره نوزایی و رنسانس پیام آور قطعی «جدا انگاری دین و دنیا» است»، اما در جهان اسلام میتوان رگههایی از این نظریه را در دوره معاویه مشاهده کرد و وی را اولین بانی و متفکر این نظریه دانست. او در جریان صلح با امام حسن(ع) اعتراف کرده بود که: «من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج برگزار کنید و یا زکات دهید. شما خود این کارها را میکنید، بلکه من با شما جنگ کردم تا بر شما حکومت کنم».
مرحوم علامه طباطبائی در تحلیل این جمله معاویه میگوید: «معاویه اشاره میکرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست.» گرچه زمینههای پیدایش این تفکر در آئین مسیحیت معلول عواملی نظیر: علم گرایی، عقل گرائی، انسان محوری، الهیات خشک کلیسا، فساد مالی کلیسا و تفتیش عقاید میباشد، اما در اسلام این عوامل به گونهای دیگر رخ نموده است. یعنی اینکه خود خلیفه بر این اندیشه اصرار ورزیده و با به کارگیری همه ظرفیتها به دنبال محور قراردادن این اصل انحرافی بوده است.
سکولاریسم در طول تاریخ با عناوین و مفاهیمی نظیر: قداستزدایی کردن از دین، دنیویکردن و غیرروحانی شدن دین، خصوصیشدن دین و مانند آن نیز تبیین شده است. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی مهر باطلی بر این اندیشه باطل زده شد اما در همان نخستین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما برخی گروهکهای سیاسی با استفاده از تفسیرهای ماتریالیستی و دیالکتیکی و به ظاهر انقلابی و علمی از اسلام، درواقع به دنبال سکولاریزه کردن دین بودند و اگر نبود مجاهدتهای علمی بزرگانی مانند شهید مطهری و مبارزه با اینگونه تفسیرهای نادرست و انحرافی، معلوم نبود که چه بر سر اسلام وانقلاب میآمد.
امروزه که انقلاب اسلامی ایران به چهل سالگی خود رسیده است، بیش از هرزمان دیگری در معرض خطر نفوذ اندیشههای سکولاری قرار گرفته است. دشمنان انقلاب به درستی دریافتهاند که برای تهی کردن نظام و انقلاب از داخل، باید به سراغ حوزههای علمیه رفت و حوزه علمیه به عنوان بزرگترین حامی انقلاب اسلامی و اصلیترین تغذیه کننده فکری و معرفتی نظام جمهوری اسلامی را به سمت سکولاری شدن رهنمون کرد. بر همین اساس، حوزه سکولاری، تعاریف و مبانی آن و آسیبهای پیش روی این مولفه، یکی از اساسیترین و مهمترین مباحثی است که همواره در معرض بحث و بررسی محققان و صاحب نظران قرار گرفته است. در این میان، رهبر معظم انقلاب اسلامی مباحث مبسوطی را در این زمینه ایراد فرمودهاند. نوشتار حاضر پس از بررسی فراوان فرمایشات معظم له، به تبیین ماهیت و مولفههای حوزه سکولار از منظر ایشان خواهد پرداخت. در این تحقیق ابتدا به تبیین معنای سکولاریسم و همچنین دیدگاه مقام معظم رهبری درباره این اصطلاح میپردازیم. پس از آن نیز به تفصیل در مورد مباحثی مانند: سکولاری شدن حوزهها؛ آرزوی دیرینه دشمنان، خطرنفوذ اندیشه سکولار در حوزههای علمیه، مولفههای حوزه سکولار، آفات سکولاری شدن حوزهها، حوزه انقلابی؛ راه برون رفت از چالش سکولاریسم، نقش تاریخی روحانیت در نهضتها و انقلابها، دلایل لزوم سیاسی بودن حوزه و روحانیت، نظام جمهوری اسلامی؛ مصداق بارز حوزه ضد سکولاری، نسبت بین حوزه و نظام اسلامی، انقلابیگری حوزهها؛ مولفهها، آسیبها و مسئولیتها و همچنین جریانات سیاسی حوزه از منظر مقام معظم رهبری، بحث و بررسی خواهد شد.
معنا و مفهوم سکولاریسم
قبل از اینکه به تبیین مفهوم و مولفههای حوزه سکولاری بپردازیم، لازم است تا ابتدا به صورت مختصر معنای سکولاریسم را تعریف کنیم. سكولاريسم ـ Secularism ـ واژه انگليسي است كه از ريشه لاتين Seculam به معناي اين جهان گرفته شده است[۲] و در لغت فارسي معادل واژههايي نظير: اعتقاد به اصالت امور دنيوي، غير دين گرايي، جدا شدن دين از دنيا[۳] و… ميآيد. اين واژه در زبان عربي به معناي «علمانيت» آمده است كه به معناي علمي كردن يا عالَمي اين جهاني كردن ترجمه شده است و علت استعمال اين واژه به خاطر مبنا قرار دادن عقلانيت ابزاري و علمي كردن امور دنيوي به جاي ديني كردن آنها ميباشد.[۴]
آنچه ميتوان از مجموع تعاريف اصطلاحي «سكولاريسم» استنتاج نمود، جدا انگاري دين از دنيا، فرايندي است كه طي آن وجدان ديني، فعاليتهاي ديني و شعارهاي ديني، اعتبار و اهميت خود را از دست ميدهند
سكولاريسم با توجه به مباني، اهداف و ويژگيها، از معناي اصطلاحي يكساني برخوردار نيست و در يك طيف گسترده بين الحاد و دينداري، معاني گوناگوني را يافته است. بر اين اساس برخي از طرفداران اين انديشه، به حضور دين به عنوان نهادي مستقل از ساير نهادهاي اجتماعي، تمايل نشان ميدهند و نقش دين را در حد تنظيم رابطه انسان با خدا متنزل ميسازند و در مقابل، گروهي به شدت با دين به مخالفت پرداخته و در صدد محو كلي آن از صحنه حيات بشري ميباشند. افرادي نظير ماركس، فرويد، نيچه، راسل و ساير افرادي كه دين را افيون ملتها و منشأ بيماري رواني و اجتماعي قلمداد ميكردند، به اين رويكرد گرايش دارند. به اعتقاد سكولارها، براي تفسير جهان نبايد از زبان ديني استفاده كرد و تنها با زبان بشر ميتوان جهان را كشف و تبيين نمود و علم و دانش بشر راه گشاي جهان بهتر و زندگي نيكوتر است.[۵]
در يك نگاه كلي بايد گفت آنچه ميتوان از مجموع تعاريف اصطلاحي «سكولاريسم» استنتاج نمود، جدا انگاري ساحت دين از ساحت دنيا و سياست است. به ديگر معنا، جدا انگاري دين از دنيا، فرايندي است كه طي آن وجدان ديني، فعاليتهاي ديني و شعارهاي ديني، اعتبار و اهميت خود را از دست ميدهند و اين بدان معناست كه دين در عملكرد نظام اجتماعي به حاشيه رانده ميشود و كاركردهاي اساسي در جامعه با خارج شدن از زير نفوذ و نظارت عواملي كه اختصاصاً به امر ماوراء طبيعي عنايت دارند، عقلاني ميگردد.[۶]
مفهوم سکولاریسم از دیدگاه مقام معظم رهبری
نگاه رهبر معظم انقلاب به مفهوم سکولاریسم، همان مفهوم عامی است که از این واژه ارائه گردیده است. از مجموع نظرات ایشان در مورد این اصطلاح، می توان سه معنا که همگی در یک هدف مشترکند را استخراج کرد:
۱- سکولاریسم یعنی عدم بُروز و ظهور دین در غیر عمل شخصی: «سکولاریسم بهمعنای بیدینی نیست، سکولاریسم بهمعنای این است که دین در غیر عمل شخصی، هیچ بُروز و ظهوری نداشته باشد. نظام اجتماعی کاری به دین ندارد. بله، هرکسی در داخل نظام اجتماعیِ متنوّعِ غربی و شرقی و امثال اینها خودش برای خودش، در دل خودش، در عمل خودش یک ارتباطی با خدا داشته باشد؛ سکولاریسم یعنی این.»[۷]
۲- سکولاریسم یعنی بی توجهی به مسئله حکومت:«اینکه ما به مسائل نظام کار نداریم، به مسائل حکومت کار نداریم، این سکولاریسم است.»[۸]
۳- سکولاریسم یعنی عدم ورود به سیاست: «بعضیها مسجد را …. از مسائل سیاسی می خواهند بکلّی برکنار بدارند. [می گویند] آقا شما وارد سیاست نشوید، کار خودتان را بکنید. کار خودتان یعنی چه؟ یعنی بیایید همان نمازتان را بخوانید و بروید؛ فقط پیشنمازی محض. این همان سکولاریسم است.»[۹]
ایشان از یک نوع دیگری از سکولاریسم نیز سخن میگویند یعنی«سکولاریسمِ پنهان»:«مراقب باشیم دچار…… سکولاریسمِ پنهان …… نشویم. گاهی اوقات در ظاهر، تبلیغات، تبلیغات دینی است؛ حرف، حرف دینی است؛ شعار، شعار دینی است؛ اما در باطن، سکولاریسم است؛ جدائی دین از زندگی است؛ آنچه که بر زبان جاری می شود، در برنامهریزیها و در عمل دخالتی ندارد. ادعا می کنیم، حرف می زنیم، شعار میدهیم؛ اما وقتی پای عمل به میان میآید، از آنچه که شعار دادیم، خبری نیست.»[۱۰]
سکولار شدن حوزهها؛ آرزوی دیرینه دشمنان
نباید از نظر دور داشت که حوزه سکولاری و بی تفاوتی روحانیون یکی از دیرینهترین آرزوهای دشمنان به شمار می آید. يكي از اصليترين حربههاي دشمنان اسلام، جهت عقب مانده نگه داشتن جامعه اسلامي، تبليغ اين ايده بود كه اصولاً دين هيچ ارتباطي با سياست ندارد. اين حربه، با مؤلفههاي خوش آب و رنگي به جامعه القاء ميشد، مؤلفههايي از قبيل: پاكي و پيراستگي دين و عالمان و آلودگي سياست، ناسازگاري قدسي بودن دين با ناسوتي بودن سياست، قداست دين و نقدپذيري سياست و… در قالب شبهاتي ظاهراً باورپذير، فقط از اين جهت ترويج ميگرديد تا مسلمانان را تنها به مسجد و محراب مشغول سازند و آنان را از آوردن دين به عرصه اجتماع باز دارند. اين تز در جهان اسلام براي اولين بار پس از رحلت پيامبر گرامي اسلامي (ص) ـ غير از دوره تقريباً ۵ ساله خلافت علي (ع) ـ آغاز گرديد.
در دوران حاكميت حاكمان اموي، سكولاريسم در تمام ابعاد آن يعني در ساحت سياست، اقتصاد و فرهنگ اجرا شد. معاويه نظام الهي ـ مردمي پيامبر (ص) و علي (ع) را به نظامي سلطنتي و موروثي تبديل كرد و به حذف «قرآن و سنت» به عنوان دو محور سكولارستيز حكومت اسلامي همت گماشت. هرچند دين به ظاهر در رويه معاويه نقش محوري داشت ولي بيغرضترين انسان نيز ميتوانست به سياست ماكياولي و سالوس و نيرنگ اولين حاكم امويان پي ببرد. به تعبير سيد قطب: «هنگامي كه امويها به روي كار آمدند و خلافت اسلامي به حكومت موروثي دودمان بنياميه تبديل شد؛ اين به هيچ وجه خواست اسلام نبود بلكه از يادگارهاي دوران جاهليت بود كه تجلي و پرتوافكني اسلام، آن را خاموش ساخته بود.»[۱۱]حاكمان پس از معاويه نيز به ادامه روند سكولاريزه كردن جامعه ديني مبادرت ورزيدند. بعد از امويان، حاكمان عباسي نيز با استفاده ابزاري از دين، سياست دنياگرايانهاي را اتخاذ نمودند. در دوران پس از عباسيان نيز اين روند كاملاً پيگيري شد.
در قرون گذشته نيز روند «جداسازي دين از سياست» و «تضاد بين دين و علم» شتاب فزايندهاي به خود گرفت. اين روند به ويژه در يك قرن اخير به اوج خود رسيد به گونهاي كه جوامع اسلامي اين مسئله را تقريباً امري پذيرفته شده تلقي كردند. بسياري از متدينين و رهبران مذهبي با همان ذهنيتها و جهان بينيهايي كه به جدايي و تعارض ميان دنيا و آخرت، آسمان و زمين، ماده و معني، معاش و معاد، عقل و دين، علم و ايمان و عقيده و عمل، متمايل بودند، به طور طبيعي قائل به جدايي دين از سياست نيز بودند. آنها دين را به اهلش و سياست را هم به اهلش واگذار كرده و با اين سطح از جهان بيني مذهبي، زمينه انزواي دين و حذف نقش آن را در جامعه و جهان اسلام فراهم نموده بودند.[۱۲] دقیقا بر همین اساس است که تلاش همه جانبه دشمنان بر جدا ساختن حوزههای علمیه به عنوان اصلیترین منبع تغذیه فکر دینی از سیاست و حکومت استوار گردیده است.
دشمنان میخواهند این مانع – یعنی شما جامعه علمای اسلام – را از سر راه انقلاب بردارند. برای این کار، برنامهریزی میکنند
به تعبیر مقام معظم رهبری: «سیاست سلطهگران جهانی این بوده و هست که مراکز دانش دین را منزوی، منفعل، بیروحیّه، بیابتکار، وابسته به خود و فارغ از آرمانهای بزرگ کنند. آنان را به جدایی دین از سیاست، معتقد و از همگامی دین با تحوّلات شگرف جهانی مأیوس سازند، این ترفند نسبت به حوزههای علمیه، بکار رفته و تأثیراتی نیز کرده بود.»[۱۳] به همین جهت است که «میکوشد حوزه را نسبت به نظام اسلامی بیتفاوت یا بدبین سازد و متقابلاً نظام اسلامی را نسبت به حوزه بیاعتنا یا بیگانه بدارد. هم در حوزه و هم در محیطهای تصمیمگیری مسؤولان نظام، باید با این انگیزهها مقابله و در برابر آنها هشیاری نشان داده شود.»[۱۴] دشمنان این کوشش و تلاش را با استفاده از همه امکانات خود مصروف می دارند و از هیچ کاری برای تحقق این آرزوی دیرینه خود غفلت نمی کنند: «امروز بسیاری از همت و پول و ابتکار و طراحی و برنامهریزی استکبار جهانی، مصروف این میشود که ببیند چگونه میتواند همین شما طلاب و فضلا و علما را از راه راست انقلاب منحرف کند. برای این کار، پول خرج میکنند. »[۱۵] علت این همه سرمایهگذاری نیز کاملا مشخص است؛ از بین بردن اسلام و انقلاب: «میدانند اگر علما، همچنانکه تا امروز پیشگام این انقلاب بودهاند و در صفوف مقدم، در جنگ، در صحنههای انقلابی و در صحنهی سیاست حضور داشتهاند، باز هم حضور داشته باشند، بههیچوجه استکبار نمیتواند با این انقلاب روبهرو بشود. میخواهند این مانع – یعنی شما جامعه علمای اسلام – را از سر راه بردارند. برای این کار، برنامهریزی میکنند.»[۱۶] دشمنان به خوبی میدانند که: «اگر روحانیون کشور ما در میدان نبودند و پرچم انقلاب به دوش آنها نبود، این پیروزی بهدست نمیآمد. این را دشمن میداند؛ لذا حقد عظیم او در درجهی اول متوجه اسلام و روحانیت است.»[۱۷]
ادامه دارد…
————————————————————————————————————–
[۱] – Saecularism
[۲] – فرهيخته، شمس الدين، فرهنگ فرهيخته، ص۴۸۹
[۳] – بريجانيان، ماري، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعي، ص۷۸۰
[۴] – العليمي، شبلي، العلمانيه و الدولة الدينيه، ص۱۸
[۵] – برت اف. برينر، سكولاريسم و دين، ر.ك: فصلنامه نامه فرهنگ، شماره ۲۲، صص۵۳-۵۲
[۶] – ويلسون، برايان، جدا انگاري دين و دنيا، ر.ك: كتاب فرهنگ و دین، ص۱۲۹
[۷] – بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران۳۱/ ۵/ ۱۳۹۵
[۸] – بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی۲۳/ ۷/ ۱۳۹۱
[۹] – بیانات در دیدار ائمه جماعات مساجد استان تهران۳۱/ ۵/ ۱۳۹۵
[۱۰] – بیانات در دیدار جوانان استان خراسان شمالی۲۳/ ۷/ ۱۳۹۱
[۱۱] – سيد قطب، عدالت اجتماعي در اسلام، ص۳۵۵
[۱۲] – موثقي، سيد احمد، علل وعوامل ضعف وانحطاط مسلمین دراندیشه سیاسی وآرای اصلاحی سید جمال الدین اسدآبادی، ص۷۱
[۱۳] – پیام به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به مناسبت تشکیل شورای سیاستگذاری حوزه ۲۴/ ۸/ ۱۳۷۱
[۱۴] – همان
[۱۵] – بیانات در جمع فضلا و طلاب و روحانیون مشهد ۴/ ۱/ ۱۳۶۹
[۱۶] – همان
[۱۷] – بیانات در دیدار جمعی از علما و طلاب حوزهی علمیهی قم و مدارس علمیهی تهران ۲/ ۱۲/ ۱۳۶۸