میرزا فتحعلی آخوندزاده یکی از زمینه سازان وحاملان التقاط اسلام و اومانیسم
آخوندزاده مبلّغ اومانیسم، لیبرالیسم، مشروطه خواهی و ملی گرایی بود و آنچنان شیفته غرب بود که به مردم آسیا توصیه میکرد همیشه مطيع امر و نهی بزرگ خود یعنی غرب باشند.

مقدمه:
در کشور ما روشنفکری بیمار، ناسالم و معیوب متولّد شد چون روشنفکران، انسانهای معیوب و ناسالمی بودند. یکی از این روشنفکران میرزا فتحعلی آخوندزاده است، کسی که اندیشهها و افکارش در جهت دینزدایی و بر هم زدن رسوم کهن بود. به برکت همین ضدّیتش با دین و مبارزهاش با اسلام بود که سر سفره تزارها نشست و نان آنها را خورد و کمک آنها را قبول کرد تا زمینهساز فرهنگ اومانیستی غرب در کشور ما باشند.
میرزا فتحعلی آخوندزاده
میرزا فتحعلی فرزند میرزا محمدتقی است که در شهر نوخه یا شکی، در جمهوری آذربایجان کنونی به سال ۱۱۹۱ش زاده شد و در تاریخ ۱۲۵۷ش در ۶۷ سالگی درگذشت. آرامگاه او نیز همانجاست. آخوندزاده معروف به آخوندوف در شهرهای نوخه، خامنه، مشکین شهر، گنجه و تفلیس زندگی کرد و آثاری همچون «سرگذشت یک مرد خسیس» و «تمثیلات یا شش نمایشنامه کمدی» از خود بر جای گذاشت. شهر نوخه تا زمان قرارداد ترکمن چای در ۱۸۲۸م، ۱۲۰۶ش متعلق به ایران بود. در این زمان، میرزا فتحعلی شانزده سال داشت. وی در ۲۳ سالگی به تفلیس رفت و مترجم بارون روزن، فرماندار گرجستان شد. پس از آشنایی با تئاتر در گرجستان، خود نیز به نمایش نویسی روی آورد. آخوندزاده در آثار خود به موضوع آزادی و مشکلات زنان ایران میپردازد و با تمجید از تجدد و مدرنیسم، به هجو و طرد سنت میپردازد.
اصلاح دینی و پروتستانتیسم
او که به مبارزه علیه روحانیت به پا خاسته بود، خود را مارتین لوتر ایران میدانست؛ اما از آنجا که معمولا التقاط پلی به سوی ارتداد است، آخوندزاده در نهایت پی حذف اساس اسلام و هدم آن بر آمد.
آخوندزاده با اثرپذیری از فلسفه تجربی غربی، پی بررسی سیر اندیشههای دینی در ظرف تاریخی و محک آنها به واسطه تجربه و آزمون بر آمد و دیدگاه او درنهایت، به تجدیدنظرطلبی در اسلام و پیشنهاد «اصلاح دینی و پروتستانتیسم» منتهی شد. او که به مبارزه علیه روحانیت به پا خاسته بود، خود را مارتین لوتر ایران میدانست؛ اما از آنجا که معمولا التقاط پلی به سوی ارتداد است، آخوندزاده در نهایت پی حذف اساس اسلام و هدم آن بر آمد. او مبلّغ اومانیسم، لیبرالیسم، مشروطه خواهی و ملیگرایی بود. آخوندزاده آنچنان شیفته غرب بود که به مردم آسیا توصیه میکرد همیشه مطيع امر و نهی بزرگ خود یعنی غرب باشند؛ آنجا که میگوید:
مردم آسیا حریت کامله را یکبارگی گم کردهاند و از لذت مساوات و نعمت حقوق بشریت کلا محروماند… بر شما لازم است که بزرگ خود (یعنی غرب) را بشناسید … همیشه به امرونهی او مطیع باشید و رسوم بندگی و آداب انسانیت را یاد بگیرید.
آخوندزاده با طرح ایدۀ «ملیتخواهی و ناسیونالیسم» در پی مقابله با فرهنگ دینی-عربی جامعه ایران است و بازگشت به دوره ایران باستان را توصیه میکند و در واقع، آن را راهکاری برای هویت بخشی به جامعه ایران میداند که در مقابل پیشرفت دیگر ملل، احساس فقر و حقارت میکند.
طرفدار و مبلغ تغییر خط و الفبای فارسی به الفبای لاتین
مبلّغ آزادی به سبک غربی است و از آنجا که نمیتواند دین را حذف کند، پیشنهاد اصلاح دینی میدهد. اصلاح دین و پروتستانتیسم او همان اومانیسم است با ظاهر و رنگ دینی در واقع، پروتستانتيزم همان اومانیسم و لیبرالیسم است به اضافه خدا.
آثار آخوندزاده – که بیشتر به زبان ترکی آذربایجانی و گاه همراه با شعرهای فارسی است و به زبانهای فارسی و روسی نیز ترجمه شده، در دوره مشروطیت اثرگذار بود. وی از طرفداران و مبلغان تغییر رسم الخط عربی به الفبای لاتین بود. او بیش از بیست سال بر تغییر خط و الفبای فارسی تأکید میکرد.
در مجموع، چند ویژگی در آثار و افکار آخوندزاده نشاندهنده اثرپذیریاش از فرهنگ اومانیستی است؛ مثلا به شدت غربگراست؛ به شدت با فرهنگ اسلامی و عربی دشمنی میورزد و مورد هجوم و هجو قرار میدهد؛ به ناسیونالیسم و باستانگرایی توجه جدی نشان میدهد؛ پروتستانتيزم یا اصلاح دینی را پیشنهاد میکند؛ مبلّغ آزادی به سبک غربی است و در پی هدم أساس اسلام است. همه آنچه بیان شد، بیانگر ریشههای اومانیستی و لیبرال تفکر اوست و از آنجا که به تعبیری نمیخواهد و در واقع نمیتواند دین را حذف کند، پیشنهاد اصلاح دینی میدهد. اصلاح دین و پروتستانتیسم او همان اومانیسم است با ظاهر و رنگ دینی در واقع، پروتستانتيزم همان اومانیسم و لیبرالیسم است به اضافه خدا.
مارتین لوتر ایران
طرح ایده اصلاح دینی، اندیشهای انحرافی به شمار میآمد که چون سازگار با جوامع اسلامی به ویژه ایران نبود، جایگاهی نیز پیدا نکرد. اگر اصلاح دینی یا رفرماسیون در دنیای غرب مطرح شد، دلیلش مقتضیات جامعه آن روز غرب بود؛ یعنی در واقع، واکنشی به استبداد کلیسا، اقدامات ضددینی و خودسرانه و خرافی رهبران کلیسا و همچنین انحرافات و تجملات گستردهای بود که در مسیحیت به وجود آمده بود. با گسترش مسیحیت انحرافی در اروپا، مارتین لوتر (کشیش آلمانی) و جان کالون فرانسوی (ساکن سوئیس و متخصص الهيات)، نهضتی بهپا کردند که حاصل آن پروتستانتيزم بود. در مقام مقایسه با جوامع اسلامی، مشکل در اینجا انحراف در دین نبود که نیازمند اصلاح باشد و از آنجا که دین در ایرانِ آن دوره، حاکمیت و دولت نداشت، همچون تاریخ غرب استبداد دینی نیز وجود نداشت؛ بلکه مشکل جامعه ایران و جوامع اسلامی، عقب ماندگی و توسعه نیافتگی بود که حاصل عمل نکردن به دستورها و ارزشهای دینی بود. بنابراین، جوامع اسلامی و از آن میان ایران، نیازمند «احیای دین» بودند نه «اصلاح دین». اما برخی روشنفکران همچون آخوندزاده با برداشت انحرافی، پیشنهاد اصلاح دین را مطرح میکردند که در واقع، التقاطی بین اسلام، اومانیسم و لیبرالیسم بود.
پروتستانتيزم در دنیای غرب با تأکید بر فردگرایی و حذف واسطه بین انسان و خدا (روحانیت مسیحی)، همچنین با تأیید سکولاریزم یا جدایی دین از سیاست و نیز تساهل و تسامح و آزادی، در حقیقت همان اومانیسم یا لیبرالیسم بود که رنگ و ظاهری دینی داشت. این نوع اندیشه، در واقع نوعی از افکار التقاطی به شمار میرفت. در این باره باتوجه به برآمدن مكتب لیبرالیسم از درون اومانیسم، برخی نویسندگان مانند آنتونی آربلاستر درباره پروتستانتيزم میگویند:
یقینا پروتستانتيزم، مذهب متکی بر فرد بود و بنابراین، از نظر منطقی و تاریخی به تساهل، مدارا و آزادی وجدان رهنمون گردید. لیبرالیسم در واقع، روایتی این جهانی از این جهان انگارهها بود. به عبارت دیگر، شاید بتوان گفت که لیبرالیسم، اساسأ عبارت بود از پروتستانگرایی منهای خدا.
مقایسه مبانی فکری پروتستانتيزم با مبانی فکری اومانیسم، از سویی بنیاد اومانیستی پروتستانتيزم و از سوی دیگر با توجه به ترکیب آن با دین، ماهیت ترکیبی و التقاطی آن را آشکار میکند که امثال آخوندوف مروج آن بودند.
سرهنگ فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف) که خود در خدمت رژیم تزاری و منجاوز روسیه به ایران بود، بدون شناخت دقیق از معضلات جامعه ایران و با بررسی و شناختی سطحی، راهکار مشکلات ایران را در اصلاح فرهنگ دینی و در واقع، طرد اسلام و پیوستن به مکتب اومانیسم و تشكيل فراموشخانه میدید؛ آنجا که میگوید:
ای اهل ایران اگر تو از نشئه آزادیت و حقوق انسانیت خبردار میبودی، به این گونه عبودیت و به اینگونه رذالت متحمل نمیگشتی، طالب علم شده، فراموشخانه میگشادی، مجتمعها بنا مینمودی و خود را از قیود و عقاید پوچ و از ظلم دیسپوت ( استبداد) نجات میدادی.
آخوندوف که خود عضو تشکیلات فراماسونری در روسیه بود، با تأکید بر طرح اصلاح دین و پروتستانتیزم، به نفی و انکار اسلام در زمان خود میرسد و علت عقب ماندگی جامعه ایران را «اسلام و خط عربی» میداند؛ آنجا که میگوید:
سد راه الفبای جدید و سد راه سیویلیزاسیون [تمدن] در ملت اسلام، دین اسلام و فناتیسم آن است. برای هدم اساس این دین و رفع فناتیسم و برای بیدار کردن طوایف آسیا از خواب غفلت و نادانی و برای اثبات وجود پروتستانتیسم در اسلام، به تصنيف كمال الدوله شروع کردم.
پروتستانتيزم آخوندزاده از لحاظ سیاسی و فرهنگی، به لیبرالیزم منجر میشد. وی در نامه به جلال الدین میرزا شاهزاده قاجاری -عضو لژ فراماسونری و رئیس فراموش خانه ملکم خان- راه پیشرفت را در لیبرالیزم معرفی میکند:
علم حاصل نمیشود، مگر با پروقره (ترقی) و پروقره صورت نمیبندد، مگر با لیبرال بودن و لیبرال بودن ممکن نمیشود، مگر با رستن از قید عقاید.
آخوندزاده با چهرهای منافقانه در برابر اسلام
حسن علی ذکره السلام (حسن دوم از رهبران فرقه اسماعیلیه) روز هفده ماه مبارک رمضان را قیامت اعلام کرد؛ مطرب آوردند، شراب آوردند و روزه خود را با این جور چیزها شکستند و دور جدیدی در قلاع اسماعیلیه آغاز شد که عملا بی دینی بود
گفتنی است که برخی نویسندگان از دو نوع پروتستانتیسم در دنیای اسلام سخن میگویند: پروتستانتیسم نسخی و پروتستانتیسم مسخی.
آخوندزاده ابتدا چهرهای منافقانه در برابر اسلام دارد؛ اما به زودی نفاقش را با طرح پروتستانتیسم نسخی به الحاد تبدیل میکند. آخوندزاده در دوره قاجار، خیلی ناشیانه این کار را کرد و به نتیجهای هم نرسید. او اعتقاد داشت در اسلام باید نهضت پروتستانی ایجاد کنیم. سپس مثالهایی که میزد اصلا با جامعه ایرانی که بالاخره اسلام در تمام وجود مردم آن تثبیت شده بود، هماهنگ نبود. او معتقد بود همان کاری را که «حسن على ذكره السلام» اسماعیلی انجام داد، باید به شکل نهضت پروتستانی در اسلام صورت داد.
حسن علی ذکره السلام (حسن دوم از رهبران فرقه اسماعیلیه) روز هفده ماه مبارک رمضان را قیامت اعلام کرد؛ مطرب آوردند، شراب آوردند و روزه خود را با این جور چیزها شکستند و دور جدیدی در قلاع اسماعیلیه آغاز شد که عملا بی دینی بود. یعنی شریعت وجود نداشت و از اسلام هم خارج شدند. بر اساس روش آخوندزاده، آن چیزی که قرار بود در آخر این نهضت پروتستانی اتفاق بیفتد یعنی نفی شریعت و اباحیگری، همان اول رخ میداد یعنی نفی اسلام و جمع کردن بساط شریعت.
بعدها برخیها آمدند از تحرک فرقه تروریستی بابیه و سپس بهاییه نیز به عنوان نوعی نهضت پروتستانتیی در اسلام یاد کردند که آن هم باز نفی اسلام بود. آنها اعلام کردند که اسلام، نسخ و دورهاش تمام شده و دین جدیدی آمده است. ما به این سیاست، پروتستانتیسم نسخی میگوییم؛ به این معنا که میآیند و اعلام میکنند که اسلام نسخ شده و قیامت شده است و دیگر شریعت به اصطلاح، جاری و ساری نیست.
پروتستانتیسم اسلامی دیگری نیز داریم که آن را میتوانیم از نوع مسخی بنامیم؛ یعنی پی نسخ و پایان اسلام نیست، اما میآید مسخ میکند و میخواهد چهره دیگری از اسلام نمایش دهد. حالا این مسخ در شکلهای مختلف صورت میگیرد و خودش را نشان میدهد. شاید مشیای که «میرزا ملکم خان» داشت، در همین نوع پروتستانتیسم باشد؛ به رغم اینکه خود حتی در زمان مرگ مسلمان نبود و اصلا به هیچ دینی باور نداشت. او معتقد بود که همه بدبختی جهان از همین ادیان ثلاثه یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام است. حتی تدفین او طبق دستورات این سه آینن نبود. او روش مسخ را پیگیری میکرد و معتقد بود که باید نهضتی پروتستانی در اسلام ایجاد کنیم. به این معنا که باورهای غربی و آیینهای غربی را به نوعی تقلیل بدهیم و به اسم اسلام به جامعه اسلامی تلقین کنیم.
در شماره قبل خواندیم:
گرایش به اومانیسم عمدتا از طریق کسانی که به غرب رفتند اتفاق افتاد
جریان روشنفکری غربگرا برای رفع مشکلات کشور تقلید از دنیای غرب را توصیه میکرد
تفسیر به رأی و استفاده نکردن از اجتهاد صحیح شاخصه اصلی جریان التقاطی است
منبع: جریانشناسی تفکر التقاطی در ایران معاصر(آیت مظفری)